برادرم بچگی ها تنبلی اش می آمد غذا بخورد و دوست داشت پی بازی و بازیگوشی برود و وقتی به زور غذا می خورد مدام می گفت کاش غذاخوردن هم ماشینی داشت که من دیگر به زحمت نمی افتادم . مادرم در جوابش می گفت هروقت لباس شستن و جاروکردن و... ماشین پیدا کرد بعد برای تو هم سفارش می دهیم . اکنون سالها گذشته و سرعت ..